شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۱۹ ق.ظ
ورژن جدیدی از نمودار همراهی در بازه 2 تا 8 آذرماه با کمک دوستانم آماده شد؛ ببینید:

دو سه چهار روزی است بنا به دلایلی قصد داشتم بلاگ رو تخته کنم و عطایش را به لقایش ببخشم و برم پی کار روزمرگی های خودم - خیلی بالا پایین کردم که این کارو بکنم یا نه ؛ مثل میلیون ها میلیون آدم دیگه که اصلا نمیدونن بلاگ چیه و کجاست و فکر میکنن ته اینترنت همین سوشال مدیا است چند تا لایکی که تو اینستا میکنن و
چندتا عکسی که میذارند و دیدشون از اینترنت به همین اینستاگرام و پیام رسان های داخلی محدود میشه!
اما سوالی که قبل از حذف بلاگ از خودم می پرسیدم این بود که چرا بلاگ مینویسم؟!
وقتی جوان تر بودم و خجالتی تر؛ بلاگ مینوشتم برای پیدا کردن دوست؛ برای جلب نظر کردن، برای این که نشون بدم چقدر آدم متفاوتی هستم نسبت به اطرافیانم؛ همونطور که نوجوان های بلاگ نویس این روزها دنبالش هستن؛ آدم اغلب از اتفاقات روزانه اش مینویسه از هر چیزی که دم دستش هست و به فکرش میرسه تا این که کم کم میگذره و دوران نوجوانی سپری میشه، دغدغه های آدم تغییر میکنه دیگه اونقدری دنبال این نیست که دوست جدید پیدا کنه و میخواد سعی کنه دوست هایی رو که داره حفظ کنه؛ خط فکریش عوض میشه، اتفاقات هرمونی توش می افته و خلاصه زیر و زبَر میشه عالم و دنیاش و شروع میکنه از دغدغه های شخصی خودش بنویسه؛ جوری که محوریت بلاگش میشه خودش!
اما همین که این دوره هم سپری بشه آدم دیگه از خود محوری خارج میشه و به جامعه فکر میکنه، به اطرافیانش به بایدها و نباید ها؛ به فرهنگ و عرف و هر کوفت و زهرمای که آدم ها رو محدود میکنه تا خودشون نباشن، که باعث میشن از زندگی لذت نبرند و به زنده بودن بسنده کنند، اینجاست که سعی میکنند تاثیر گذار باشند؛ اینجاست که سعی میکنند آرمان های مهم تری رو دنبال کنند و دقیقا همینجاست که بلاگ نویسی واقعی نمود پیدا میکنه؛ یعنی تاثیر گذاری بر افراد و جامعه.
اینجاست که بلاگر به فردیت خودش فکر نمیکنه و براش اهمیتی نداره که چه بلایی قراره سرش بیاد - خیلی از انتقاد های تند رو به جون دل و بپذیره و خودش رو اصلاح کنه تا بتونه تاثیر گذار باشه. تاثیری که هم فرهنگ رو اصلاح کنه و هم صدای جامعه ای باشه که شاید تریبونی برای حرف زدن ندارن.
بارها پیش اومده که بخوام ببندم و برم ولی
++ سهم ما از بلاگ ماندن است
نویسنده: یک آشنا
۱۱
۹۸/۰۹/۱۶
پاسخ:
از خط چندم این حدس رو زدی؟ :))
پاسخ:
اینقدر روانتون رو سرد و گرم میکنم که وقتی رفتم باورتون نشه :)
پاسخ:
سلام :) این مطلبو من بازنشر کرده ام/ به تیتر دقت شود
+ پایان ندارد؟ :)
اینی که گفتید خیلی خوب بود: میانه رو ثابت قدم
پاسخ:
با احساساتتون بازی شد؟ :) هر چه فوش دارید بر سر یک آشنا فریاد بزنیییید :))
پاسخ:
بالاخره خودتو پیدا کردی؟ :) لیاقتشو داشتین
پاسخ:
شکست شیشیه با شکست روح و روان آدمی متفاوته
+قیاس مع الفارق نیست این؟
پاسخ:
صمیمی حرف زدن مال دوران پیامبر بود نه الان :))
پاسخ:
شما که دیگه دانشیار این دانشکده ی وبلاگی هستید :) دست خودتون نیست تا بعد از بازنشستگی :|
پاسخ:
یعنی اعتراضی ندارید الانم بقال محله به اسم صداتون بزنه؟ :)
پاسخ:
نظرت با عملت همخوانی نداره آخه!
+ اراجیف یعنی چیزی که تو نمیفهمی؟ :)
پاسخ:
واقعا بلاگرا مطالبتون رو دوست دارند و دارید به خوبی تولید محتوا میکنید.
پاسخ:
شما دانشت درباره تاریخ ظهور اسلام کمه به ما ربطی نداره
ولی اینو بدون هر چی که آدم(با علم ناقص خودش) نمیفهمه اراجیف نیست
پاسخ:
سلامت باشید بزرگوار
پاسخ:
الان از نظر عقل شما (اینکه پیامبر هند رو به اسم صدا زده) صحت داره یا نه؟ :) اتفاق افتاده یا نه؟
پاسخ:
اون یه دونه لایک مال منه
پاسخ:
(اگه جوابی داری ایمیل بزن :|)
پاسخ:
آقا دم آخری استخاره کردم گفت فعلا نکن :))))
پاسخ:
اینا مراحل رشد وبلاگیاس
گریزناپذیره
+کلمات کلیدی رو ببینید
پاسخ:
کجا بودی اون هفته؟ :)
پاسخ:
با توجه به این بند از پروتکل های فیشنگار
اگر هیجان مواجهه با پرسش های فلسفی را دوست دارید با فیشنگار همراهی کنید.
هر که بامش بیش برفش بیشتر
پاسخ:
الان رفتم باز خوندم+
ای خدا ریشتو نکنه عامو :))))
پاسخ:
الان از نظر عقل شما این خوبه که زن همسایه را به اسم کوچیک صدا بزنن یا
نه? الان خیر
چطور چیزی که خوب نیست را به
پیامبر نسبت میدی? شاید چون اون موقع عرفی بود که به اسم کوچیک همدیگه رو صدا بزنند
پاسخ:
ممنون که نظرت که به نظر من نزدیک است رو بیان کردی :")
پاسخ:
دمت گرم عامو (دعوا بر سر
این است و من دارم از نظر شهرآشوب دفاع میکنم)
@پاییز
آیه را بیان کنید :)
پاسخ:
استدلالت درست و حسابی بود
منم قانع شدم
.
.
.
#کامنت پاک
:))))
پاسخ:
آقا دو روزه آسمون طوسیه اما دیگه بارون نمیاد :))
چرا بارون نمی آد؟
بهش بگو امروز بیاد :)
#دقیقا مثل اون قضیه شده که طرف روزه میگرفت بعد کمی قبل از اذان افطار میکرد (میخواست بگه میتونم ولی نمی گیرم) آسمون تهران هم همین شده :|
پاسخ:
میشه از هرچیزی را به اسم عرف طرفداری کرد؟ خیر از چیزی که عرف عمومی باشه ولی میشه حمایت کرد (اینا دو تا چیز متفاوته)
+ خودش راضی نیست در حد ولی فقیه بالا ببریش :)))
پاسخ:
اون قضایا اتفاقا هیییچ مقبولیت عمومی نداشت فقط مردم جرات نمیکردن حرف بزنن
همین لخت آورد! هم که میگی مقبولیت عمومی نداره / یکی اینکه مصنوعی و از سر لجبازیه و دو اینکه در اعتراض به بارز شدن تضادهاست/ به هر حال مثالهایی که زدی عرف عمومی نیست.
(مثلا گوش دادن موسیقی عرف عمومی شده تقریبا) و می بینی که فقه و دولت در برابر این عرف تعظیم کرده
ببین شما اصلا فکر کن خود اوشونه داری باهاش بحث میکنی/ روز خوش چیه؟ صبر کن حرف بزن :)
پاسخ:
اگه خوبه معرفیش کن بذاریم توی ضریب
پاسخ:
اینکه عرف عمومی چقدر اصالت داره؟
پاسخ:
دمت گرم :) مشکل اصلی همینه که زن و مرد توی بازار همدیگه رو چجوری صدا بزنن :) و چرا
پاسخ:
توضیح خوبی بود
ممنون
پاسخ:
هوم زن باید غلام و کنیز و خدمه داشته باشد تا آنچه میخواهد برایش بخرند و بیاورند
پاسخ:
باید آدم فکر کنه ببینه خرج بازار رفتن زن ها کمتره یا کنیز گرفتن براشون
پاسخ:
اگه دلخوشی یعنی غفلت آره
حدس می زدم تو پوست کلفت تر از اینا باشی که چنین مطلبی بنویسی:)