علت مقبولیت احمدینژاد
1.جناح اصولگرا، از اصول انقلاب، از ارزشهای دینی، از خواست و شریعت الهی سخن میگوید. آنها از حاکمیت دین دفاع میکنند و بر این باورند که حکومت رسالت ایدئولوژیک دارد. مردم باید با عرصه سیاست نه با جسم و نیازهای جسمانی بلکه با انگیزههای متعالی و روحانی خود نسبت برقرار کنند. حیات سیاسی حیاتی معنوی است و جمهوری اسلامی موظف به دفاع از حریمهای مقدس زندگی جمعی است.
جمعی از مردم که هم به این ارزشها باور دارند و هم با صداقت منادیان این سخن اطمینان دارند و هم به توان آنها برای تحقق بخشی به این ارزشها ایمان آوردهاند، البته حول اصولگرایان جمع میشوند. اما واقع این است که اکثریت مردم، یکی از شروط سه گانه فوق را ندارند. یا اصولاً به این ارزشها دیگر باور ندارند، یا اگر دارند به صداقت منادیان اطمینان ندارند و یا اصولا این ارزشها را اگر هم خوب میدانند، قابل تحقق نمیدانند. بنابراین اکثریت مردم، امکان ارتباط با حیات سیاسی از منظری معنوی را از دست دادهاند.
2. جناح اعتدالی، از عقلانیت در سیاست دفاع میکند. تلاش دارد از منظری کارشناسانه از مدیریت اقتصادی، سیاسی، امنیتی و بین المللی دفاع کند. منادی آن است که باید عقل را بر امور حاکمیت داد و مقصود از عقل، مصالح جمعی است که تامین کننده منافع درازمدت عموم مردم است. در دانش سیاسی نظر کردن به آنچه در جهت امور درازمدت جمع مردم است، به معنای توجه به زندگی سیاسی عقلانی است. اما این عقلانیت و نظر کردن به آنچه جمعی و درازمدت است به معنای به حاشیه راندن هر آنچیزی است که به همین خواست آنی و فوری و هوس آلود من معطوف است.
البته بخشهایی از مردم به جد نگاهی عقلانی به عرصه سیاسی دارند و با منطق دولت همسو هستند اما اقلی از مردم واقعا تصور میکنند که منادیان این سخن، عزم جدی برای تحقق این روایت در حیات سیاسی دارند و اگر هم صداقت کافی داشته باشند، دیگر ایمان خود را از دست دادهاند که در این دیار بتوان نظمی عقلانی و معطوف به مصالح درازمدت جمعی حاکم کرد.
3. احمدینژاد خوب فهمیده است که در شرایطی که نه معنویت و نه عقل، دائر مدار حیات سیاسی نیست، هوس یکه تاز میدان خواهد بود. پس سوار بر این اسب میشود و بر موج هوسهای بی مهار مردم میتازد.
حیات سیاسی عاری از مفاهیم کلی، اسم مستعار انحلال حیات سیاسی است. احمدی نژاد خود را در میدانی میبیند که یکی از حاکمیت دین و انقلاب سخن میگوید اما اعتبار خود را برای تحقق حاکمیت معنوی به هر دلیل از دست داده است و دیگری از حاکمیت عقل و دمکراسی سخن میگوید و او نیز اعتبار خود را برای تحقق این سنخ از سامان سیاسی از دست داده است.
آنها که نه دیگر به ارزشهای معنوی و دینی در حیات سیاسی قائلند و نه باور به امکان تحقق عقلانیت در حیات سیاسی دارند، اراده سازنده سیاسی شان از دست رفته است. آنها دست به گریبان رویاهای ساده اندیشانه میشوند. اگر اهل خشونت بودند در خشونتی کور امکانی برای گشایش جستجو میکردند اما حال که چندان اهل خشونت و خطر نیستند، دست به دامان خیال و رویا میشوند تا از عسرتهای زندگی رها شوند. احمدی نژاد دقیقاً سرمایه خود را از خیالات خام مردمی اخذ میکند که با هوسهای بی مهار خود در جامعه سیاست گسیخته رها شدهاند.
هیچ کس نمیتواند فهم کند که احمدی نژاد چقدر قادر به جلب آراء این بخش از مردم است. اما اگر در انتخابات آینده حاضر باشد، باید دید موازنه میان سیاست معنوی، سیاست عقلانی و سیاست توام با هوس، به سود چه کسی رقم خواهد خورد.
آنچه از این تصویر حاصل میشود، خالی شدن جامعه ایرانی از فضیلت حیات سیاسی است. تا چنین است به طور روز افزونی باید منتظر ظهور قهرمانانی نظیر احمدی نژاد با نامهای تازه باشیم. javadkashi.blog.ir محمد جواد غلامرضاکاشی
بنظرم این تعریفات صرفا یه مشت تعریفه!
در عمل ...
ایشون اصولگرایی رو تعریف کرده و منحصرش کرده در معنویت گرایی، اما داعیه و شعار انقلاب اسلامی پیوند دین و دنیا باهم بوده:
آن روز که جهان میان شرق و غرب مادّی تقسیم شده بود، انقلاب اسلامی ایران، دین و دنیا را در کنار هم مطرح کرد. اکنون با گذشت چهل دههی فجر، یکی از آن دو کانون دشمنی نابود شده و دیگری با مشکلاتی که خبر از نزدیکی احتضار میدهند، دستوپنجه نرم میکند! و انقلاب اسلامی با حفظ و پایبندی به شعارهای خود همچنان به پیش میرود.(بیانیه گام دوم) more