طبعا این اتفاق اگه رخ داده، قبل از انقلاب اسلامی بوده، وگرنه بعد از انقلاب اسلامی که معنی و مفهومی نداشته
انقلاب اسلامی در سال 1357 رخ داده
صدام ظاهرا در سال 1358 رئیس جمهور شده
تو یکی از سایت ها، یکی نظر داده بود که این اتفاق تو الجزایر رخ داده، حالا مطلب در مورد الجزایر در سایت دیپلماسی ایرانی:
پنجاه و یکمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد": نظرت درباره امضای توافق نامه الجزایر با شاه ایران، محمد رضا پهلوی در 1975 چیست؟ می توان آن را در سایه تحولات داخلی و منطقه ای ارزیابی کرد که شایع بود. رسیدن به آن توافق ساده نبود، اما صدام قادر به اتخاذ تصمیم های سخت بود. می خواست که از قدرت داخلی اش حمایت شود و تسلط خود را بر تمامی ارکان داخلی کشور تکمیل کند برای همین انتظار وضعیتی را می کشید تا بتواند موقعیت اول را در کشور به دست آورد.
در آن موقع ارتش عراق درگیر جنگ فرسایشی با کردها بود و مشکلات تسلیحاتی و کمبود مهمات داشت.
کردها مورد حمایت ایران بودند و قدرت های بسیاری از آنها حمایت می کردند، مناطقشان هم صعب العبور بود و صاحب تجربه در مبارزه بودند. جنگ چریکی برای ارتش نظامی سخت است.
وقتی فرصت الجزایر پیش آمد آن را فرصتی بسیار گرانبها تصور کرد برای این که بتواند با شاه به حساب کردها معامله کند. محمد رضا پهلوی هم نیاز به این توافق داشت برای این که عراق از مخالفان ایرانی حمایت می کرد.
لذا میشه گفت که در صورت صحت این موضوع، کرنش صدام در برابر طاغوت، به خاطر این بوده که طاغوت در اموری
از مسائل عراق، باهاش همکاری کنه تا قدرت صدام در عراق بیشتر بشه...
گویا در این دیدار صدام که خودش رو به ریاست بر عراق نزدیک تر از هر زمانی می دیده است احساساتی شده و دست محمدرضا شاه پهلوی را می بوسد که او را از شر کردهای عراق نجات داد.
پنجاه و یکمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"
سلام همینطوری سر انگشتی بخوام بگم: صدام دست شاهُ نبوسید. دست آمریکا رو بوسید. صدام این پتانسیل رو داشت دست خمینی هم ببوسه. صدام حتی میتونست دست پادشاه کویت هم ببوسه. صدام کلا دست بوس بود.
دست بوسِ آمریکا. شما از مُدِل به سلطنت رسیدن صدام و پشتیبانیِ آمریکا در خیانت و کودتای صدام و تشمیل حزب بعث بخونید میبینید که آمریکا سکاندار این هدایت بوده. صدام و حزب بعث یک نمونه ی شکست خورده از مدلِ پیش ساخته ای چون صهیونیست بود. در کل. اون صدام نبود که دستِ شاهُ بوسید. آمریکا بود.
خوب میدونم که به قول خودت صبح ها گیراییت ضعیفه :)) واسه همین انتظاری ازت ندارم :D
اینقدر ایدوئولوژیک و شعاری حرف نزن :) تاریخی دلیل بیار دلیل برای ذهن ماندگاری بیشتری داره تا شعار و سخنرانی و شعار :)
تحقیق موجز من هم چیزی بیشتر از کامنت کاربر ( رزمنده ) نشد.... مطلب خیلی معتبر نیست و در حد (گویا و شاید) است ... وفقکم
ن ش:
-اگر صدام به بعنوان یک رجل سیاسی عرب دست یک پادشاه عجم را بوسیده بود ؛ قطعا" واکنش سایر کشورهای عربی و حتی خود عراق بسیار شدید و متعصبانه می یود که تاکنون چنین چیزی روایت نشده ...
اون موقع - هنگام نوشتن قرارداد الجزایر- رئیس جمهور نبوده خب
اختلاف مرزی ایران و عراق سر اروند روند با دخالت ارتش و هوشمندی شخص شاه برطرف میشود .
این اختلاف دیرین به نقطه حساس میرسد و دولت عراق (شخص صدام ) با تهدید و قاطعیت اعلام می کند به کشتی های ایران اجازه عبور از اروند رود را نمی دهد .
در مقابل شاه دستور می دهد کشتی ابن سینا با حمایت ناوگان دریایی ارتش از بندر خرمشهر وارد اروند رود شود .
کشتی ابن سینا با عبور از اروند رود در حالی حرکت خود را آغاز می کند که نیروهای عراقی در سراسر مسیر سنگر گرفته اند اما عراقی ها هیچ عکس العملی نشان نمی دهند !
کشتی ابن سینا در حالیکه پرچم ایران برافراشته را دارد با گذر از اروند رود وارد خلیج فارس می شوند .
بعد این قدرت نمایی( که در جهان دو قطبی آن زمان قدرتی مشابه قدرت الان آمریکا محسوب میشد ) عراق پای میز مذاکره می آید و در توافقی تاریخی مشهور به قرار داد الجزایر حق حاکمیت ایران بر اروند رود آنگونه که شاه می خواهد از سوی عراق پذیرفته می شود.
عراق خط میانی اروند را مرز دو کشور می دانست اما ایران عمیق ترین بخش رودخانه را به عنوان خط مرز قبول داشت .
با امضای قرارداد الجزایر خط تانوگ که به معنی تعیین مرز بر اساس عمق رودخانه است به رسمیت شناخته می شود .
و علامت گذاری مرزی جدید طبق آن انجام می شود.
علاوه بر آن دو کشور در این قرار داد متعهد به عدم دخالت سیاسی در امور داخلی یکدیگر می شوند .
و در نتیجه آن ایران حمایت خود را از کردهای عراقی که مخالف حکومت عراق بودند قطع می کند .
از آن پس کردهای عراق که با ایران روابط دوستانه داشتند به جمع مخالفان شاه می پیوندند.
در طی ۵ سال توان نظامی ایران به قدری زیاد می شود که مشکلات امنیتی سایر کشورهای منطقه را هم تامین میکند .
( حتی گفته شده از انگلیس آن زمان قدرتمندتر بوده)
شاه ایران تنها در ۵ سال ارتش ایران را جزء ۵ ارتش برتر دنیا کرد.
نتیجه اینکه و طبق بررسی های من صدام از شاه و ارتش شاه بشدت میترسید ! همین ترس از شاه و ترس از ارتش برتر ایران
باعث میشد که صدام روابطش با ایران بهتر شود و دست بوس شاه .
(این متن خیلی طولانی تر از این بود ولی خب خلاصه متن رو گرفتم و سانسور کردم )
با تشکر
ممنون برای توضیحات :) استفاده کردیم. کاش لینک یا منبع ها رو برای ما هم میگذاشتید
استاد دانشگاه مون بر طبق مطالعاتی که داشته به من گفتند بعضی از مطالب این قسمت رو :)
بنظرم برای قبول یا رد این داستان میتونین از دوست بزرگوارم پری خانم (زاویه زیست ) برای این داستان بپرسین !
ایشون تاریخ خوندند و احتمالا خبر دارند از این داستان :) و شاید بتونن کمک بیشتری کنند !
از لحاظ روانشناسی بخواهیم به این مساله توجه کنیم آدم های اون زمان از ترس دست بوس شاه بودند!
و اکثرا از شاه میترسیدند ! وگرنه از روی رفاقت و اینا که یک نفر خودش رو جلوی دوربین های خبرنگار و ... خودش کوچک نمیکنه که ؟!.
+درضمن خواهش میکنم.
پس از پری بپرسیم؟
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند. اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.