مباهات به فسق ...
پینوشت ها:
محمدرضا زائری: در راهپیمایی حاج آقا زائری را دیدم و با او در مورد این پست صحبت کردم و بهش گفتم «چون احتمالا بعضی ها به خاطر این حرف ها به شما اعتراض کرده اند حالا که شما را دیدم احساس کردم لازم است تقدیری کنم...» ذوقی بنمود و سمت چپ صورت مرا ببوسید.
رضا امیرخانی: توی مسیر راهپیمایی از زیر پل کالج رد شدیم و روی شیشه «پاتوق کتاب» زده بود «رهش رسید» چاپ دومش را داشتند هجده تومن. [روز سوم توزیع چاپ اول تمام شده یعنی!]
جشنواره فیلم فجر: یکی از دوستان در جیمیل سلام کرد و عرض گلایه آغاز نمود که دریغ از یک عدد بلیط جشنواره و ... [سال های پیش به لطف و دعوت برخی دوستان و منزل فرهیخته، یکی دو تا از فیلم های جشنواره را می دیدیم پارسال هم برای دیدن ماجرای نیمروز دعوت همین دوست مورد نظر بودم] بالاخره اینکه گلایه کرد و ما نیز نمودیم برایش :) این سخن را در منزل با منزل مطرح کردم و دلش سوخت و فردایش با دو عدد بلیط به وقت شام شب آخر جشنواره پیدا کرده بود و خندان بود که سینمایش هم در سمت شرق است.
رضا عطاران: بازیگر فیلم «مصادره» است که شب آخر جشنواره در سینما صحرا اکران شد. این فیلم دارای حداقل سه محور می باشد که اولی همان بی نزاکتی ذاتی عطاران [شایدم ذاتیش نباشه] محور دوم تندروی های کمیته طور اوایل انقلاب، محور سوم هم نفوذی ها و اختلاس گرها که این لایه از فیلم مرا یاد تواب هایی انداخت که وارد صنعت سینما انداخت و شاید عطاران هم خواسته یا ناخواسته نیشگونی از آنها گرفت. هنوز معتقدم به توبه ایدئولوژیک نمی توان خوش بین بود.[شخص خاصی مدنظرم نیست]محور چهارم هم هجو رسانه های سلطنت طلب بود. توضیحات بیشتر درمورد مصادره در وب دکتر میم.
فرهام: ترانه ای که تقدیم میکنم به خودم که در میان این همه اتفاق خوب باید بگویم که: ای عشق تو تصمیم بگیری چه بگویم؟