دوشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۷، ۰۵:۰۸ ب.ظ
سالهای بعد از تو
سالهای بیچارگیست
کاش همیشه دچارت بودم
کامنت ها هم بامزه هستند
👇
۳۴
۹۷/۰۳/۰۷
پاسخ:
هزار ساغر آب حیات خوردم از آن
لبان و، همچو سکندر، هنوز عطشانم!
پاسخ:
سلام :)
هیچی بابا کپیه :)
پاسخ:
اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
صلاح ما همه آن است کان تو راست صلاح
پاسخ:
آسان و سخت عشق، سوا کردنی نبود
ما نیز مهر و قهر تو، در هم خریده ایم
پاسخ:
شدم گمراه و سرگردان،
میان این همه ادیان
میان این تعصب ها،
میان جنگ مذهب ها!
یکی افکار زرتشتی،
یکی افکار بودایی
یکی پیغمبرش مانی،
یکی دینش مسلمانی
یکی در فکر تورات است،
یکی هم هست نصرانی!
هزاران دین و مذهب هست،
در این دنیای انسانی ... خدا،
یکی... ولی... اما... هزاران فکر روحانی .... رها کردیم خالق را
گرفتاران ادیانیم!
تعصب چیست در مذهب؟!
مگر نه این که انسانیم؟! اگر روح خدا در ماست...
خدا گر مفرد و تنهاست ....
ستیز پس برای چیست؟!
برای خود پرستی هاست... من از عقرب نمی ترسم
ولی از نیش می ترسم
از آن گرگی که می پوشد
لباس میش می ترسم
از آن جشنی
که اعضای تنم دارند،
خوشحالم ولی،
از اختلافِ
مغز و دل با ریش می ترسم
هراسم ، جنگ بینِ
شعله و کبریت و هیزم نیست
من از سوزاندنِ
اندیشه در آتیش می ترسم
تنم آزاد؛ اما،
اعتقادم سست بنیاد است
من از شلاقِ
افکار تهی بر خویش می ترسم
* تشکر بابت معرفی شعر :)
پاسخ:
خدایا آنچه را که از حق به ما شناسانده اى تاب تحملش را نیز به ما بده
و آنچه را که از رسیدن بدان کوتاه آمدیم تو ما را بدان برسان
خدایا بدان حضرت پراکندگیمان را برطرف کن
و گسیختگیمان را دور کن و پریشانى ما را بدو پیوست کن و کمى ما را بدو زیاد کن
وخوارى ما را بدو عزت بخش
و ندارى ما را بدو توانگرى بخش
و بدهى ما را بوسیله اش بپرداز
و فقر ما را بدو جبران کن
و شکاف و تفرقه ما را بدو برطرف کن
و سختى ما را بدو آسان کن
و چهره هاى ما را بدو سفید گردان
و گرفتاران ما را بدو آزادکن
و خواسته هاى ما را بدو روا کن
و وعده هاى ما را به او تحقق بخش
و دعاى ما را بدو مستجاب کن
پاسخ:
پس دچار یعنی رشد بذر؟
پاسخ:
ما گشته ایم،نیست،تو هم جستجو نکن
آن روزها گذشت،دگر آرزو مکن
پاسخ:
پس این چیه که حضرت حافظ گفت:
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
پاسخ:
داغش همینه که کوتاهه ...
پاسخ:
و عشق ، تنها عشق
ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس.
و عشق ، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد ،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.
پاسخ:
- چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.
- چقدر هم تنها!
- خیال می کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.
- دچار یعنی
- عاشق.
- و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک ، دچار آبی دریای بیکران باشد.
- چه فکر نازک غمناکی !
دچار باید بود
پاسخ:
منم فک کردم اون جمله که شما نوشتید دعای افتتاحه ولی نبود :)
پاسخ:
منظور منم همین بود :)
پاسخ:
زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
راه هزار چاره گر از چار سو ببست
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست
حافظ هر آن که عشق نورزید و وصل خواست
احرام طوف کعبه دل بی وضو ببست
پاسخ:
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود
یار کجاست؟!
پاسخ:
خیلی خوب بود
خیلی خوب بود که بعد از توضیح دوباره مصرع آخر رو آوردید
+ آب تشنه تشنه کند و تشنه آب آب ...
پاسخ:
اون که شما میفرمایید یه رمانه خواهرم
باید برید کتابفروشی بپرسید :)
پاسخ:
برو به کار خود ای واعظ این چه فریاد است؟
پاسخ:
آب زنید راه را هین که نگار میرسدمژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
راه دهید یار را آن مه ده چهار راکز رخ نوربخش او نور نثار میرسد
پاسخ:
انصافا در راستای گشایش معانی و مفاهیم شعر موجود در پست بود :)
دلفین داره: 🐬
تبریک میگم :) به خوبی ازش مواظبت کنید
پاسخ:
بفرمایید :)
یکی از دوستای عزیز بلاگرم واسم فرستاده اینو.
پاسخ:
سرچش کردم: چه شعری جالبی بود
خال تو هر زمان به دلی می کند قرار
این نقطه بین که دور چوپرگار می کند
یوسف ز چاه روی به بازار می کند
خورشید هرکجاکه دچار تو می شود
از انفعال روی به دیوار می کند
حیرت مرا ز هر دو جهان بی نیاز کرد
این خواب کار دولت بیدار می کند
پاسخ:
شکست نخوردم
مساوی شدیم 😎