پنجشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۸، ۰۸:۱۵ ق.ظ
مطلب وبلاگ خانه موقتی که از خودش درباره «آنچه در سال 97 آموخته » پرسیده بود من را علاقمند کرد تا تجربه های مفید و آموخته های مثبت سال گذشته را مرور کنم. پیشنهاد میکنم شما هم در فرصت مناسب «یک همچین پستی» بنویسید. نود و هفتِ من:
کمتر کتابی را در این سال برای تمام کردن خواندهام؛ ولی «اثر مرکب» کتابی بود که آنرا تمام کردم. این کتاب به من آموخت که در همه اتفاقاتی که در زندگی برای من افتاده و خواهد افتادخودم را 100% مقصر بدانم؛ این آموزه من را واداشت که برای اتفاقات ناگوار بعدی هیچ توجیهی نداشته باشم و آیندهام را فقط به خودم متکی کنم نه هیچ فرد دیگری. «اثر مرکب»به من یادآوری کرد که اتفاقات و موفقیتهای بزرگ از اتفاقهای کوچک و تصمیمها ریزِ روزمره ترکیب شده است. (اتفاق بزرگ منظور هر شکست یا موفقیتی است که به چشم می آید) More
آموختم که در کار تیمی باید نقش خود را جدی گرفت مخصوصا در فوتبال و مخصوصا اینکه در نقش مهاجم باشی که مثلا یک توپ و فرصت طلایی با زحمت زیاد همتیمی ها از دروازه بان و مدافع و هافبک به تو میرسد ولی تو با بیدقتی آن را خراب میکنی. در هر پست دیگری که باشی باز کوتاهی تو به موفقیت کار تیمی ضربه میزند.
دوستانی که اهل تعمق هستند مجاز هستند این برداشت را بکنند که فرصتهایی که نسل امروز ما به دست آورده است مدیون چه تلاشهایی است.
راستش مدتها من به خاطر روحیات شخصی، بیشترِ امورات زندگی را به شوخی میگرفتم و این باعث شد زندگی هم به نوعی مرا به شوخی... بعدها متاثر از نگاه فلسفی، زندگی را یک جبر پنداشتم که این نگاه موجب شد زندگیام به وضوح تلخ و سخت و پوچ شود؛ در سالی که گذشت من تصمیم گرفتم زندگی را یک موهبت بدانم، یک موهبتِ سرشار از فرصت و محبت و رشد؛ حالا این نگاه هر روز مرا شارژ میکند، شانههایم دیگر زیر بار امورات سخت و جدی زندگی خسته نمیشود چرا که چشمهایم حالا همه چیز را زیبا میبیند، زیباییهایی که باید با تمام وجود قدرشان را بدانم.
یکی از جذابترین چیزهایی که در سال 97 تجربه کردم مطالعه تفسیر آیههای موردنظرم در سایت تدبر بود. آموختم که اگر آیهای خواندم یا شنیدم به این سایت بروم و ترجمهها و تفسیرها مخصوصا المیزان را بخوانم شاید متوجه شدم که چرا این آیه مرا به خودش جذب کرده است. More
فهمیدم (هر چند دیر) که رفتارم با مدیرم مغرورانه است و خیلی بهتر از این میتواند باشد پس کمی تغییر کردم. آموختم که خودم را در این رابطه مقصر بدانم و این باعث شد همه چیز درست شود! به همین سادگی.
فهمیدم که گاهی برخی اتفاقات مجازی بشدت میتواند آدم را خوشحال کند؛ مثل ازدواج خانم الف و مثل کار پیدا کردن محبوبه شب، (آدم خواسته یا ناخواسته با زندگی دوستانی که خاطرهطورهای خودشون رو توی وبشون به ما میگن، همراه میشه دیگه، یک نمونه ی جالبش هم ماجراهای مامان پریسا و اردشیرشون بود که خیلی توی ذهنم مونده؛ مال قبل از 97 بود البته) یکی از چیزهایی که دوست دارم برایم به عادت تبدیل بشود این است که سعی کنم اگر با کسی دوست شدم به راحتی دوستی ام با او را تمام نکنم. دوستی ها ثمره اعتماد است و این اعتمادها در همین حد دوستی مجازی اش هم ساده به دست نیامده است.
در اوج گرانیهای سال 97 که همه چیز کشید بالا من نیازمند مبلغ زیادی پول شدم و البته فهمیدم که هنوز رفقایی هستند که در این جور مواقع با اشتیاق به آدم کمک میکنند.
از یکی از رفقای وبلاگی درباره اخلاق خودم پرسیدم و گفتم قبول داری که من اکثر اوقات پسر خوبی هستم؟ تایید نکرد| پاسخش منو یاد پست 894 فیشننگار انداخت. فکر کنم باید بروم ارزیابی ام از خودم را دور بِیَندازم. یا حق
۱۸
۹۸/۰۱/۲۲
پاسخ:
هوم؛ گاهی وقتا این جور پرسیدنا باعث میشه طرف راحت تر بتونه نظرش رو بگه :)
پاسخ:
چیا بودن؟ (الان همه انگشت به دهان میشن از سوال من و جلوی چشماشون رو میگیرن) :|
پاسخ:
هوم خوبی از خودتونه
البته طرح
این سوال از طرف دکتر شیری برای من الهام بخش بود
و به خاطر این از دکتر شیری -و پیچک که کانال ایشون رو معرفی کردن متشکرم-
پاسخ:
هوم اتفاقا برا منم به نسبت بقیه پست ها وقت بیشتری گرفت.
+ آره مخصوصا که اگه من آدم احساسی :) باشی
پاسخ:
امیدوارم عوضش 98 براتون بشدت شیرین باشه و به همه کاراتون برسید
پاسخ:
توی عربی دبیرستان یه جمله بود:
الهزیمت(شکست) جسر(پل) الانتصار(پیروزی)
پاسخ:
ندیدم اون پستتون رو یا منتشر نشده؟
کتاب خوبی بود برام. پیشنهاد میکنم اگر خوندین پرسشنامه های ارزیابی شخصی رو آخر هر فصل انجام بدین.
+ ممنون که دلداری میدین :)
پاسخ:
ممنون نظر لطف شماست.
+ امیدوارم موفق بشوید
پاسخ:
دعاتون رو محکم آمین گفتم :)
متشکرم و سلام
پاسخ:
این که نظر لطف شماست
ولی من معمولا یه جوری مشورت میدم که طرف بره برعکسش رو عمل کنه :) نه؟
+ بانو روی سر ما جا دارن♥
پاسخ:
بدون چشم داشت رو خوشم اومد
امیدوارم که اینجوری باشه :)
اون هفته یه زنه اومده بود یار جمع کنه واسه امام زمان چنتا سوال ازش پرسیدم ناراحت شد وبشو حذف کرد | متوجه نشد که سوالاتمم هم بدون چشمداشته :))
+ متشکرم
پاسخ:
تا جوونی یه فکری به حال این رفتارای خودت بکن
البته من ندیدم این رو در شما
+ واقعا؟ قشنگ نوشتم یعنی؟ :)
پاسخ:
اتفاقا پست شما رو هم خوندم
http://ab-gine.blog.ir/post/422
و انگیزه ام بیشتر شد برای نوشتن این پست
+«مَن لَم یَنفَعه الله بِالبَلا وَ التَّجارب، لَم یَنتَفع بِشیءٍ مِنَ العِظّة»؛ «آنکس
که از آزمونهاى الهى و تجربهها سودى نبرد، از هیچ پند و اندرزى سود نخواهد برد.»
نهج البلاغه؛ خطبۀ 176.
پاسخ:
هر وقت میخواهم در رعایت قواعد نوشتاری اهمال کنم ترسی از جانب شباهنگ و استادش بر وجودم حاکم میشود
پاسخ:
متقابلا سپاسگزارم از لطف شما به این بنده
پاسخ:
آدم پزِ دوران جهالتشو که نمیده که!! خجالت بکش :|
البته دست خالی نرو
اینو بخون :))
پاسخ:
چقدر جا زیاد هست!
بریم هیات علمی بشیم
+ الان این یعنی اینکه دیگه نفیشیم؟
پاسخ:
هوم یعنی خودم خیال میکردم پسر خوبیم و ممنون از دوستمون که پاشوندم از این خیال خام :)
+ آره هلما یک سال از عمر آدم، پر از درس و تجربه است... | اگر یادمون بمونه
پاسخ:
من با توجه به جمله اول که:
- ما چیزی در حدود ۳۰۰۰ هزار پایاننامه و ۳۰ هزار رساله دکتری در سال انجام میدهیم و هیچ نظاممندی برای اینها در نظر نگرفتهایم.
گفتم منم دیگه فیش نذارم :)
پاسخ:
یه فکرایی به ذهنم رسیده
میخوام پژوهشکده رو بکنم نشریه اینترنتی
تغییر کاربری بدم :)
اگه خوب پیش رفتیم بعدا پژوهشکده اش میکنیم. نظرته؟
پاسخ:
مرسی👌
+الان از پست اینو برداشت کردین؟
پاسخ:
نظری ندارم|چون ریا میشه|؛ فقط میخواستم ببینم از کجاش اینو برداشت کردین و ممنون که گفتین :)
پاسخ:
همون نمیشناسی که از این فکرای خوب درباره ما میکنی :)
پاسخ:
انشاءالله که این فکر شما یقینی بشه... :)
پاسخ:
نه، همینکه چرا با این سنش (چند تا فرزند داشت) اومده وبلاگ بزنه و چرا اینقدر ابراز احساساتش مثل دخترای دبیرستانیه و اینا | دیدم اصلا سرو ته پستش رو نمی فهمم (یه بخشش عاشقانه بود یه بخشش از متن دعاها می آورد تهش هم آهنگ میذاشت:)
فکر میکرد اینجا شبکه اجتماعیه اومده بود یار جمع کنه :) بعد از دو هفته یه پست گذاشت که یا مولا اینجا کسی اهل باطن نبود& پایان ماموریت :|)) وبشم حذف کرده متاسفانه که نشونتون بدم
پاسخ:
دعای قشنگی کردین | ممنون و همچنین برای خودتون سالی پر از رضایت خاطر
پاسخ:
هوم باید حرمتش رو نگه داشت.
+بنویسید با کمال میل خواهیم خواند
پاسخ:
آره واقعا...
+ منم سعی کردم به درد بخور بنویسم توی پست
پاسخ:
مطمئن نیستم فقط گفت چرا اینقدر سوال می پرسید :) منم گفتم دیگه نمی پرسم:|
+ و فرداش پستی که گفتم رو گذاشت و حذف کرد
+ از من می پرسید؟ من که دبیرستانی نیستم
+ آخه ارتباط بلد نبود بنده خدا :) از سر جبر اومده بود گویا...
پاسخ:
منم منظورم دبیرستانای همون 20 سال پیشه :)
+هوم تبادل اطلاعات خوبه ولی
تبادل جهل و موهومات و امور غیرقطعی و تاکید بر پذیرفتنش خوب نیست. این خانمه هم یه جوگیر بود که دکترا هم داشت اتفاقا :| خودش گفته بود
پاسخ:
آره یکی از خواننده های وبش پرسیده بود رشته اش چیه گفته بود دکترای ادبیات (یا علوم قرآنی) دارم. یادم نیست دقیق :) شما دکترای چی دارین؟
پاسخ:
آره دیگه
یادتون نیست؟ سوربن! :)
پاسخ:
بیدار شدن خیلی خوبه گاهی
بهتر از این بود که خواب می موندین و از این مدرکها میگرفتین...
پاسخ:
کدوم شعبه اش؟
سلام :)
پاسخ:
صبحتون بخیر خانم دکتر :)
پاسخ:
هوم شما واقعا بزرگوار هستید.
مشکل از نگاه من نیست :)
پاسخ:
بله ولی کاش دوطرفه بود و شما هم ما رو قبول داشتین :|
پاسخ:
خوندم+ معلوم شد همش الکی بود :)
پاسخ:
انشالله که موفق باشین توی کنکور :)