اشاره: امام خمینی در تلویزیون جمهوری اسلامی 5 جلسه تفسیر گفتند و بعد از آن به دلایلی جلوی پخشش گرفته شد! آن 5 جلسه در کتاب «تفسیر سوره حمد» پیاده شده که من تا حالا سه جلسه اش را خواندهام. جلسه سوم عالی بود. خلاصهاش این که راه اصلی فهم و شناخت، خودسازی است:
قرآن مراتب دارد، هفت بطن یا هفتاد بطن از برای قرآن است؛ از این بطون تنزل کرده است تا رسیده است به جایی که با ما مردم دربند و در چاه ضلالت میخواهد صحبت کند. تا جایی که خدا خودش را با شتر معرفی میکند: ا فَلا یَنظُرُونَ الَی الابِلِ کَیفَ خُلِقَت ؛[غاشیه:17] و این برای ما تاسفآور است که به همین موجودات نازل [بخواهیم به خدا معرفت پیدا کنیم.] خوب وقتی که خدا با شتر معرفی بشود، معلوم است که مرتبه ما چه مرتبهای است، مرتبه همان حیوان است و معرفتی که ما از آن پیدا میکنیم چه معرفتی است، یک چیز بسیار ناقص [است].
آن جایی هم که گاهی [مطلبی] ذکر میشود راجع به انبیا: فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً، موسی بعد از اینکه تحت ربوبیّت حق تعالی واقع شد و از این منازل گذشت، آن وقت عرض کرد: ارِنِی انظُر الَیکَ ؛ به من خودت را ارائه بده. ارائه بده، یعنی من با چشمم ببینمت. [خب] این [خواسته] که از یک نبی بزرگی صادر نمیشود، آن نحو ارائه و آن نحو رویتی که مناسب با مرئی و رائی که دست ما به آن نمیرسد. در عین حالی که به آنجا رسیده بود که متکلم بود، با خدا تکلم میکرد، [عرض کرد:] رَبِّ ارِنِی انظُر الَیکَ؛ جواب آمد که لَن تَرانِی؛ یعنی- محتملًا- تا موسی هستی، رویت ممکن نمیشود، تا تو هستی نمیشود؛ لکن مایوسش نکرد؛ ارجاعش کرد به اینکه: انظُر الَی الجَبَلِ.
این «جبل» چیست؟ این جبلی که تجلی حق بر موسی نمیشود و بر آن میشود، این «جبل طور» است؟ آیا این تجلی، یک تجلی بود که اگر آن روز مردم در کوه طور بودند، آن را میدیدند؟ [آیا] مثل [رویت ] شمس بود؟ این وَ لکِنِ انظُر الَی الجَبَلِ ، وعده ملاقات است؛ نمیبینی وَ لکِنِ انظُر الَی الجَبَلِ فَانِ استَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوفَ تَرانِی. محتمل است که «استَقَرَّ عَلی مَکانِهِ» مراد این جبل باشد؛ این جبل محتمل است که همان انانیّت، نفس موسی بوده [باشد] که باز بقایا داشته است، با همان تجلی جبل را «دک» کرد، به هم زد اوضاع انانیّت را و موسی به مقام موت رسید: خَرَّ مُوسی صَعِقاً.[اعراف:143] برای ما اینهاقصه است. آنچه آنها با قدمِ شهود یافتهاند، برای ما که در این ظلمتکده هستیم، به صورت قصه [گفته شده] است. انبیا مثل آن آدمی هستند که خوابی دیده، چیزی مشاهده کرده، لکن زبانش عقده دارد و مردم هم همه کر هستند: «من گنگ خواب دیده [و ....»؛] هم آنها عاجزند از گفتن و هم ما عاجزیم از شنیدن.
زبان انبیا عقده داشته: رَبِّ اشرَح لِی صَدرِی، وَ یَسِّر لِی امرِی، وَ احلُل عُقدَةً مِن لِسانِی ؛[طه:25] عقدههادر زبانشان بوده نه در قلبشان. نمیتوانستند آنچه یافته اند آن طور که یافته اند بگویند، گفتنی نبوده است. از این جهت با مثال با نظایر میخواستند چیزی به ما بفهمانند.و کسی که یافته است اموری [را] و میل دارد همه بیابند و نتواند برساند، تاثر [ش چقدر است؟] آن پدری که میخواهد بچهاش شمس را ببیند، ولی بچه کور است، تاثرش چقدر است؟ بخواهد افهام کند چه بگوید؟ چه بگوید که این نور را بفهمد؟
توضیح: اگر کسی جز امام این حرفها را زده بود شاید نمیخواندم.