حدیث درباره تشیع لندنی
امام صادق(ع) با اشاره به برخی مدعیان تشیع در کوفه: کجا اینها شیعهی ما هستند؟! آنها جوری درباره ما با دشمنانمان میستیزند که دشمنیِ آنها را میافزایند. |لیخاصمون عدونا فینا حتی یزیدهم عداوتا| تحفالعقول صفحه آخر
امام صادق(ع) با اشاره به برخی مدعیان تشیع در کوفه: کجا اینها شیعهی ما هستند؟! آنها جوری درباره ما با دشمنانمان میستیزند که دشمنیِ آنها را میافزایند. |لیخاصمون عدونا فینا حتی یزیدهم عداوتا| تحفالعقول صفحه آخر
اشاره: امام خمینی در تلویزیون جمهوری اسلامی 5 جلسه تفسیر گفتند و بعد از آن به دلایلی جلوی پخشش گرفته شد! آن 5 جلسه در کتاب «تفسیر سوره حمد» پیاده شده که من تا حالا سه جلسه اش را خواندهام. جلسه سوم عالی بود. خلاصهاش این که راه اصلی فهم و شناخت، خودسازی است:
قرآن مراتب دارد، هفت بطن یا هفتاد بطن از برای قرآن است؛ از این بطون تنزل کرده است تا رسیده است به جایی که با ما مردم دربند و در چاه ضلالت میخواهد صحبت کند. تا جایی که خدا خودش را با شتر معرفی میکند: ا فَلا یَنظُرُونَ الَی الابِلِ کَیفَ خُلِقَت ؛[غاشیه:17] و این برای ما تاسفآور است که به همین موجودات نازل [بخواهیم به خدا معرفت پیدا کنیم.] خوب وقتی که خدا با شتر معرفی بشود، معلوم است که مرتبه ما چه مرتبهای است، مرتبه همان حیوان است و معرفتی که ما از آن پیدا میکنیم چه معرفتی است، یک چیز بسیار ناقص [است].
آن جایی هم که گاهی [مطلبی] ذکر میشود راجع به انبیا: فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً، موسی بعد از اینکه تحت ربوبیّت حق تعالی واقع شد و از این منازل گذشت، آن وقت عرض کرد: ارِنِی انظُر الَیکَ ؛ به من خودت را ارائه بده. ارائه بده، یعنی من با چشمم ببینمت. [خب] این [خواسته] که از یک نبی بزرگی صادر نمیشود، آن نحو ارائه و آن نحو رویتی که مناسب با مرئی و رائی که دست ما به آن نمیرسد. در عین حالی که به آنجا رسیده بود که متکلم بود، با خدا تکلم میکرد، [عرض کرد:] رَبِّ ارِنِی انظُر الَیکَ؛ جواب آمد که لَن تَرانِی؛ یعنی- محتملًا- تا موسی هستی، رویت ممکن نمیشود، تا تو هستی نمیشود؛ لکن مایوسش نکرد؛ ارجاعش کرد به اینکه: انظُر الَی الجَبَلِ.
این «جبل» چیست؟ این جبلی که تجلی حق بر موسی نمیشود و بر آن میشود، این «جبل طور» است؟ آیا این تجلی، یک تجلی بود که اگر آن روز مردم در کوه طور بودند، آن را میدیدند؟ [آیا] مثل [رویت ] شمس بود؟ این وَ لکِنِ انظُر الَی الجَبَلِ ، وعده ملاقات است؛ نمیبینی وَ لکِنِ انظُر الَی الجَبَلِ فَانِ استَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوفَ تَرانِی. محتمل است که «استَقَرَّ عَلی مَکانِهِ» مراد این جبل باشد؛ این جبل محتمل است که همان انانیّت، نفس موسی بوده [باشد] که باز بقایا داشته است، با همان تجلی جبل را «دک» کرد، به هم زد اوضاع انانیّت را و موسی به مقام موت رسید: خَرَّ مُوسی صَعِقاً.[اعراف:143] برای ما اینهاقصه است. آنچه آنها با قدمِ شهود یافتهاند، برای ما که در این ظلمتکده هستیم، به صورت قصه [گفته شده] است. انبیا مثل آن آدمی هستند که خوابی دیده، چیزی مشاهده کرده، لکن زبانش عقده دارد و مردم هم همه کر هستند: «من گنگ خواب دیده [و ....»؛] هم آنها عاجزند از گفتن و هم ما عاجزیم از شنیدن.
زبان انبیا عقده داشته: رَبِّ اشرَح لِی صَدرِی، وَ یَسِّر لِی امرِی، وَ احلُل عُقدَةً مِن لِسانِی ؛[طه:25] عقدههادر زبانشان بوده نه در قلبشان. نمیتوانستند آنچه یافته اند آن طور که یافته اند بگویند، گفتنی نبوده است. از این جهت با مثال با نظایر میخواستند چیزی به ما بفهمانند.و کسی که یافته است اموری [را] و میل دارد همه بیابند و نتواند برساند، تاثر [ش چقدر است؟] آن پدری که میخواهد بچهاش شمس را ببیند، ولی بچه کور است، تاثرش چقدر است؟ بخواهد افهام کند چه بگوید؟ چه بگوید که این نور را بفهمد؟
توضیح: اگر کسی جز امام این حرفها را زده بود شاید نمیخواندم.
وقتی مدیوم (mediums) روح را احضار میکند مای مشتری نمیتوانیم روح را ببینیم ولی مدیوم سوالات ما را از روح میپرسد و وقتی ما جوابها را دریافت میکنیم مطمئن میشویم که همان روح مورد نظر ما بوده است که توانسته سوالات خاص ما رو پاسخ بدهد.[امیدوارم به سرتان نزند بروید مشتری شوید!]
انسان برای ایمان به غیب (یعنی چیزی که قابل دیدن و شهود اینجهانی نیست) به واسطه (mediums) نیاز دارد.
واسطه مومن با «عالَم غیب» امام است. به همین خاطر است که یکی از نشانههای امام را «علم به غیب» عنوان کردهاند.[1] شاید بتوان گفت «رسول» واسطه میان خداوند با مردم است و «امام» واسطه میان مردم با خداوند (در بحث هدایت) است و به همین خاطر است که حضرت ابراهیم(ع) هم پیامبر است و هم امام. [2]
پدر تو و فاروقِ وى (عُمر) نخستین کسانى بودند که حقّ علی را ربودند و با او به مخالفت برخاستند و هر دو در این امر هم دست شدند. سپس او را به سوى خود فرا خواندند؛ ولی وى در بیعت با آنان درنگ ورزید و از این کار طفره رفت. سپس آن دو- ابوبکر و عمر- به رنجش افکندند و او را به سختى دچار ساختند تا اینکه وى نیز بیعت کرد و تسلیم ایشان شد... [نامه معاویه به پسر ابوبکر]
http://fiish.blog.ir/post/1097
در خانواده ای سنی به دنیا آمدم و با حضور در جلسات شیخ زکزاکی شیعه شدم. در این جلسات، استاد برای ما در خصوص فضائل اهل بیت(ع) سخن می گفت و احادیث و ما را به جستجو در منابع اهل سنت وا میداشت تا خودمان در پی حقیقت باشیم. مثلا حدیثی با عنوان عشره مبشرات بالجنه -که در آن گفته می شود پیامبر به ده تن از اصحاب خویش بهشت را بشارت داده بود- را میخواند و می پرسید چرا این حدیث، بعضی از صحابه مثل ابوذر را در برنمیگیرد در حالیکه آنها از بهترین های اصحاب هستند؟
🌴سنت من چنین است که گمراه کنندگان را یاور وکارگردان خود نمی گیرم: وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً | کهف: 51
🌴وقتی که امام حسین علیه السلام از عبیداللَّه بن حرّ جعفی در راه کوفه درخواست یاری نمود، او از پیوستن به لشکر امام خودداری کرد و گفت: من اسبی خوب و تندرو دارم که می توانم آن را به شما تقدیم کنم. امام حسین علیه السلام ناراحت شد و این آیه را تلاوت فرمود: وَ ما کنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً
🌴به حضرت علی علیه السلام گفتند: تا استقرار یافتن حکومتت، معاویه را بر امارت ثابت نگهدار و پس از قدرت یافتن، او را کنار بگذار! حضرت در جواب آنان فرمود: «ما کنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً»
امام هادی(ع) سال ۲۱۲ هجری در شهر مدینه به دنیا آمد و ۲۵۴ در سامرا به شهادت رسید. امام دهم در سال ۲۳۳قمری به سامرا فراخوانده شد و همواره تحت مراقبت بود بطوریکه یاران نزدیک او به سختی میتوانستند به ملاقات امام بروند (p:848) ماجرای خراب کردن قبور شهدا و شخم زدن کربلا به دستور متوکل در زمان ایشان رخ داد.(p:582).
امام در چنین شرایطی از طریق سازمان وکالت و نمایندگان خود مکتب تشیع را اداره و ارشاد کردند.(p: 503)
پس از آنکه رسولخدا علی را به خلافت نصب کرد، این خبر در شهرهای گوناگون پخش شد و به گوش نعمان بن حارث فهری رسید، او از دیار خود حرکت کرده و به نزد رسولخدا مشرف شد و عرضه داشت: به ما دستور دادی که به لااله الا الله شهادت بدهیم و اعتراف کنیم که تو فرستاده خدایی، و دستور دادی که جهاد کنیم و حج بجا بیاوریم، روزه بگیریم و نماز بخوانیم و زکات بدهیم و ما هم قبول کردیم، آیا به این مقدار راضی نشدی تا اینکه پسر عمویت را به خلافت نصب نموده و گفتی: هر کس من مولای اویم، این علی مولای اوست، حال بگو این مسأله از ناحیه خودت بود و یا از ناحیه خدای تعالی؟
پیامبر فرمود: به آن خدایی که جز او معبودی نیست، این دستور از ناحیه خدا بود، نعمان بن حارث برگشت، در حالیکه میگفت: بارالها اگر این سخن حق است و از ناحیه توست سنگی از آسمان برسر ما ببار، همینکه سخنش تمام شد، خداوند سنگی آسمانی بر سرش کوبید و او را در جا کشت و آنوقت خدا آیه |1 تا 3 سوره معارج| را نازل فرمود.|link| تفسیر قرطبی |link|
«بگو اگر در روى زمین فرشتگانى بودند که با اطمینان راه مىرفتند، البته بر آنان [نیز] فرشتهاى را بعنوان پیامبر از آسمان نازل مىکردیم.» قُلْ لَوْ کَانَ فِی الْأَرْضِ مَلَائِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنَا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ مَلَکًا رَسُولًا (اسراء: 95)
چرا آدمی باید به بهشت بشارت داده شود؟ چرا باید از میان هر امتی کسی به پیام خدا دست پیدا کند و آنرا برای مردم بیان کند؟ فلسفه ی بعثت چیست؟ فلسفه پیام خدا چیست؟ فلسفه هدایت چیست؟ فیش مرتبط |link|
حکومت بنیعباس با تکیه بر خویشاوندی با پیغمبر و ولایتعهدی امام رضا علیهالسلام به دنبال کسب مشروعیت برای خود بود و پس از آنکه موفق نشد از این دو طریق مشروعیت خود را توجیه کند به حکومتی خونریز و مستبد بدل شد و مشروعیت خود را به شمشیر تکیه داد. مخالفان و رقیبان از علوی و غیر علوی سرکوب و زندان شدند و حتی امامان شیعه در یک شهرک نظامی در سامرا محصور شدند.
در این فضای مخوف عباسی، ائمه از طریق سازمان وکالت که شبکه ای هماهنگ متشکل از پیروان نزدیک و وفادار آنان بود به صورت کاملا سری از موجودیت مکتب تشیع محافظت کردند. امام هادی(ع) شیعه را از درگیریهای بینتیجه نهی کرد. برخی از شیعیان با هدایت و اذن امام، در مناصب حکومتی نفوذ کردند تا بتوانند در مواقع لازم از آلام و مشکلات شیعه بکاهند.
نمایندگان امام برای هر منطقه شیعهنشین توسط شخص امام مشخص میشد و مکاتبات همه این وکلا از طریق عثمان بن سعید عمری به امام مرتبط می رسید: امام حسن عسگری(ع) در نامه ای خطاب به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری، به وکیل کل و خزانه دارکل خود عثمان بن سعید اشاره میکند که امانات شیعیان را که از سرتاسر بلاد اسلامی ارسال میشود در مشک مخصوص روغن قرار میدهد و به امام میرساند. روغن فروشی عثمان، وسیله ای برای مخفی نگاه داشتن کارهایش بود.
طبق بررسی نامههای امام هادی (ع)
چهار نماینده اصلی برای نواحی مختلف جهان اسلام (بغداد- کوفه- بصره واهواز- قم-
مکه- مصر) وجود داشته است که نام علی بن مهزیار و عبدالعظیم حسنی نیز در آنها دیده می شود. |link|
چند مقاله مرتبط:
بررسی تطبیقی سازمان دعوت عباسیان و سازمان وکالت امامیه (مراحل شکلگیری و عوامل پیدایش)
نمایندگان ائمه: در ایران از عصر امامصادق(ع) تا پایان غیبت صغرى
خلیفه دوم در حدیث ابن عباس اعتراف می نماید که: من فهمیدم که پیغمبراکرم (ص) میخواهد خلافت علی را تسجیل کند، ولی برای رعایت مصلحت به هم زدم. می
گوید: خلافت از آن علی بود ولی اگر به خلافت می نشست مردم را به حق و راه راست
وادار می کرد و قریش زیر بار آن نمی رفتند از این روی وی را از خلافت کنار زدیم
[!!!]
از کتاب «تفسیر طبری» –ج19 ص 121 این جمله «وصیی و خلیفتی من بعدی» را حذف کرده اند و به جای آن، کلمات دیگری از خودشان گذاشته اند! غافل از اینکه «طبری» همین روایت را در کتاب تاریخ خودش –ج2 ص 319- به طور کامل نقل کرده است. |آنگاه هدایت شدم: 246|
گفتم: فدایت شوم من تمایل مردم به پسرعمویت جعفر (امام صادق) را بیشتر از تمایل آنها به سوی تو و پدرت دیدم؛ یحیی بن زید گفت: برای اینکه عمویم محمدبن علی و پسرش جعفر، مردم را به زندگی دعوت کردند ولی ما آنها را به مرگ دعوت میکنیم.